آسمان آبی
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم. 
قالب وبلاگ
لینک های مفید



یکبار سردترین شب سال بود...

دیوار نم داشت... خیس بود...

من داشتم ورق می زدم روزهایم را کلی لباس تنم کرده بودم پتو را کشیده بودم روی کله ام نشسته بودم روی تخت...کرونا رژه می رفت در شهر...

کسی فکرش را نمی کرد ۹۸ اینجوری تمام شود من یکی فکر می کردم ان سال از همیشه به جدایی ام نزدیک ترم درست عین ۱۴۰۱...

این دو سال را باید بگویم اما نه اینجا فقط نجف...

اما قبلش من حرفی دارم با امام حسین که مرده ام هم می گوید...

یک شب من تا صبح با خدا حرف زدم فقط بتوانم کنارش دراز بکشم خوابم ببرد... مدام می پریدم... مگر خدا نگفته آرامش قرار دادیم ازدواج را...

انجا بود توسل کردم برای جدایی... آرامشم جای دیگری بود به گناه می افتادم... من حرف نجف را که اینجا نمی گویم اما به تک تک سوره هایی که تا سه بامداد خواندم شکایت می برم... بعد بایستید جواب دهید.

سکوت نمی شکنم من دلایل جدایی ام را فقط نجف می گویم... از تنهایی روزهایم... از زخم هایم... از تنها مادری کردنم... از بگذار مسکوت بماند من مرده ام هم یکبار نجف می رسد... شش سال و دو ماه چند ماه دارد... ؟

بچه ام با ترس گفت جیغ شنیده دو سال قبل بگم قبلش چه تهدیدی شنیدم...؟

باشد نجف.

نفس می کشم هوای آلوده را ... یکی با لشگر نامرئی به جانم افتاد....یکی از پشت خنجر زد... من فقط می خواستم جدا شوم در حرام نباشم... من تاسوعای سه سال پیش را با غیرت الله حل می کنم... فقط وجدان آرزو می کنم برای تک تک موجودات درگیر با هر دینی....

نجات مادرانه ام را می خواستم گناه بود؟

می خواستم زیر پله بگیرم دنبال زندگی کسی نبودم اما شرف داشتم قلبم نباید در دیوار خانه ی بیشعوری برای کسی دیگر بزند.

تهمت ها تمام شد... سخن چینی و تجسس تمام شد یه حساب کتاب برای خودتان هم کنید... ثواب دارد...

خواب دیده بودم نمی توانم تکان بخورم زنی قد بلند و چادری بچه ام را برد اما باور نمی کردم حرمت چادر را اینجور با بی عدالتی ترکیب کنند و اینهمه متحد هواداری...

سکوت من اینجا نمی شکند فقط یک درصد را گفتم باقی باشد نجف. برای مرگ و کامیون جای دعا کردن کمی به خودتان و تک تک قدم هایتان فکر کنید... مرا در حبس انداختید برای خدا کاری دارد در شرایط حبس تان کند با تمام مال و قدرت؟

به قدردان بالیدید؟

فحاشی کردید؟

تمام شد؟

تاثیر گذار نبود چون من همچنان با شما حرفی ندارم خدا دارم.

هر سال حج بروید.... کربلا بروید... حق ناس را خدا نمی بخشد...

روی دست تان خون است نمی بینید؟

[ پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۴ ] [ 21:14 ] [ آیه های آسمان ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

.
بطری وقتی پُره و میخوای خالی کنی
خمِش میکنی دیگه!!
.
دلِ آدمم همینطوره
بعضی وقت ها از غم،حرف و طعنه دیگران پُر میشه...
.
خدا میگه ما می‌دونیم و اطلاع داریم
دلت میگیره به خاطر حرف های که میزنند
.
پس سرت رو به سجده بگذار و خدا رو تسبیح کن📿
.
+شیخ رجبعلی خیاط
لینک های مفید
امکانات وب

دانلود آهنگ